کنترل بازیکنان پرسپولیس در رختکن ممکن نبود. کسی برای دلداری دادن باقی نمانده بود. بعضی خودخوری می کردند و بسیاری نمی توانستند جلوی سرازیر شدن اشکها را بگیرند. بغض ها، گلو را فشار می داد.در این میان، فرشید کریمی حال و هوای غریب تری داشت. او حتی تماس برادرش علی را هم بی پاسخ گذاشت. او گریه نمی کرد، زار می زد، به گونه ای که همه متوجه او شدند. اصلاً اشکهای او بود که باعث شد بغض سایرین هم بترکد.
انصاری فرد در چنین فضایی تلاش می کرد تا به بازیکنان دلداری دهد، در حالی که فکرش مشغول تمام اتفاقاتی بود که از ابتدای فصل، به ویژه در این یک ماه اخیر روی داد. شاید در آن لحظات به این مساله فکر می کرد که باید تیمش را دقیقاً همان طور که «هان» می خواست نمی بست، اما بیشتر از آن به حوادث اخیر می اندیشید. به اینکه شاید وقتی نام او روی پلاکاردها در آزادی به نمایش درآمد، خیلی ها به این نتیجه رسیدند که چاره ای جز قربانی شدن پرسپولیس نیست، آدمهای باهوش می فهمند که از چه سخن می گوییم.